ابوعلی بصیر
اَبوعَلیِ بَصیر، فضل بن جعفر بن فضل (د پس از 258 ق / 872 م)، شاعر و نویسندۀ عصر دوم عباسی. نیاکان وی ایرانی و از مردم انبار بودند، سپس به کوفه آمدند و در میان قبیلۀ یمنی نَخَع ساکن شدند و نسبت «ولاء» با آنان برقرار ساختند (مرزبانی، معجم، 185؛ صفدی، نکت، 225). از اینرو ابوعلی را انباری (مرزبانی، همانجا؛ زمخشری، 4 / 100)، کوفی (نویری، 3 / 93) و نخعی (صفدی، همانجا؛ ابن حجر، 4 / 438) خواندهاند. در مآخذ از وی بیشتر به لقب بصیر یاد شده و در موارد اندکی به لقب «ضریر» خوانده شده است (نک : جاحظ، 2 / 45، 51، 53؛ مبرد، 1 / 14؛ ابن معتز، 398؛ ابن شجری، 75، 117، 134، 263، 284؛ ابن ابیعون، 237، 273). لقب بصیر را از آن جهت که هوشی سرشار داشت، یا تنها به آن سبب که نابینا (ضریر) بود، به وی داده بودند (مرزبانی، همانجا؛ صفدی، همانجا، الوافی، 24 / 26).
بخش اول زندگی ابوعلی، یعنی از آغاز تا 221 ق کاملاً مبهم و ناشناخته است و نیمۀ دوم که از زمان ورود وی به سامرا تا پایان عمر ادامه مییابد، اندکی روشنتر است. اگر مداح او در حضور فضل بن یحیی [برمکی] درست باشد (نک : حصری، زهر، 2 / 340؛ قس: ضیف، 416) و ابوعلی این شعر را در سالهای جوانی خود و دوران اقتدار فضل در 176- 178 ق سروده باشد، باید ولادت او را قبل از 160 ق بدانیم. با اینهمه سامرائی تاریخ ولادت او را در دهۀ 8 سدۀ 2 ق حدس زده است (شعراء، 2 / 142- 144). وی احتمالاً در کوفه زاده شد و همانجا بالید. در خردسالی پدر را از دست داد و از همان نوباوگی به شعر روی آورد (نک : یاقوت، ادبا، 13 / 180-181) و در همان احوال در محفل ادیبان، نحویان و زبانشناسان و مجالس درس آنان که البته در کوفۀ آن روزگار فراوان بود، دانش آموخت.
سبب و زمان نابینا شدن او روشن نیست و اشعاری که ابشیهی (2 / 292-293) در اینباره از خود وی نقل کرده است، بر فرض صحت انتسـاب آنهـا به وی مشکلی را نمیگشاید (نک : سامرائی، همان، 2 / 144-145)، اما جالب توجه آنکه بهرغم نابینایی، با وصفهای زیبا از طبیعت و محیط اطراف خود، ذوق لطیف و شـاعرانۀ خویش را نشان داده است (مثلاً نک : راغب، 4 / 675). نابینایی، سیمای او را زشت نساخته بود و چنان بود که او حتی همنشیان خود را به زشتی صورت هجو میکرد (ابوالفرج، 10 / 211؛ ثعالبی، التمثیل، 458).
نیمۀ دوم زندگی ابوعلی بصیر، چنانکه اشاره شد، با بنای شر سامرا در 221 ق توسط معتصم عباسی و انتقال مرکز خلافت از بغداد به آنجا همزمان بود. آثاری که از وی در نظم و نثر باقی است، بیشتر مربوط به همین دوره است. به کمک همین آثار و شناخت همنشینان و رقیبانش و باتوجه به محیطی که او در آن میزیست، میتوان تصویری هرچند نارسا از زندگی او ترسیم کرد. ابوعلی در روزگاری میزیست که بیشتر ادیبان و شاعران، زندگی را در دربار و مجالس عیش و نوش میگذراندند و با پیوستن به ممدوحی، از بخششهای او بهرهمند میشدند. به گزارش مرزبانی (همانجا) ابوعلی بصیر نیز معتصم و خلفای پس از او و نیز صاحب منصبان و امیران لشکری را مدح گفت، اما تنها مدایحی که از او برجای مانده، یک قصیده در ستایش متوکل (یاقوت، بلدان، 2 / 143-144) و دو قطعه در مدح مستعین و معتز است (مسعودی، 4 / 70، 84). سبب اندکی اشعار او در مدح خلفا یا آن است که بیشتر این آثار از میان رفتهاند، یا آنکه وی اصولاً شاعر وزیران و صاحبان قدرت بوده است، نه خلیفگان (ضیف، همانجا؛ نیز نک : دنبالۀ مقاله).
ابوعلی با خاندان ابن خاقان ارتباط نزدیک داشت و بزرگان ایشان چون فتح بن خاقان (مق 247 ق) وزیر و ندیم متوکل عباسی و بهویژه عبیدالله بن یحیی (د 263 ق) وزیر متوکل و معتمد را سخت ستوده است (مبرّد، 1 / 14؛ حصری، جمع، 247، 248؛ ابن رشیق، 1 / 120-121؛ ابن شجری، 117- 118). گویا به اشارۀ یکی از این دو تن به کتابت در دیوان «ازمّه» یا «زمام» (تقریباً معادل با بازرسی امور مالی و اداری) منصوب شد (ابن رشیق، 1 / 22؛ قس: سامرائی، همان، 2 / 159). وی در اشعار و رسائلی که در ستایش عبیدالله بن یحیی بن خاقان پرداخته، همواره سپـاسگزار حمایتهای مادی و معنوی او بوده است (نک : حصی، زهر، 2 / 402-403؛ ابن شجری، همانجا). از دیگر ممدوحان ابوعلی، علی بن یحیی منجم، ندیم معروف عصر عباسی است و شاعر در نامهای که خطاب به وی نوشته، خود را رهین منّت و احسان او میداند (قلقشندی، 9 / 166-167؛ صفوت، 4 / 148- 149). با اینهمه گاه دربانان، شاعر را از دیدار ممدوحان باز میداشتند و او نیز زبان به گله میگشود (جاحظ، 2 / 51) و آن بزرگان را عتاب و هجا میکرد (همو، 2 / 56-57). وی حتی از هجو امیری سخاوتمند چون ابودلف عجلی و نیز معلّی بن ایوب نیز روی گردان نبود (ابن ایدمر، 1 / 216-217؛ ابن قتیبه، 2 / 36؛ مسعودی، 4 / 62).
ابوعلی با شاعرانی بزرگ چون بحتری (د 284 ق) نیز در میافتاد و یک بار بحتری را به سبب تأخیر در ارسال جبهای که به او وعده کرده بود، هجو گفت و شگفت آنکه بحتری در برابر او واکنشی نشان نداد (نک : صولی، 132-133). علی بن جهم، شاعر متوکل نیز از زخم زبان او در امان نماند (ابوحیان، 2(3) / 721؛ راغب، 2 / 486؛ بصری، 1 / 71-72؛ نویری، 7 / 150).
ابوعلی با نویسندۀ بزرگ جاحظ نیز ملاقات کرده است، زیرا جاحظ 8 قطعۀ کوتاه و بلند از شعر او را نقل کرده و دوبار تصریح میکند که آنها را ابوعلی خود برای او خوانده است (نک : 2 / 45، 51، 53، 57). سامرائی احتمال داده که این ملاقات در سامرا صورت گرفته است (نک : شعراء، 2 / 157- 158).
ابوعلی عضو گروهی بد که به هزلگویی و هرزهدرایی (مجون) شهرت داشتند و مرزبانی آنان را «شیاطین عسکر در مجون و ظریفه گویی» خوانده است ( معجم، 398). این گروه شامل 6 نفر بود: بَعْوه (محمد بن فضل)، ابوهفّان، محمد بن مکرّم، یعقوبی (علی بن یعقوب)، ابوالعیناء و ابوعلی بصیر. این جمع یادآور هرزه دراییهای ابونواس و یارانش در بغداد بودند (سامرائی، همان، 2 / 168). بهرغم شهرت این گروه، مداعبات و مطایبات ابوعلی با آنان از دست رفته است و تنها گزارشهای اندکی از آنها در منابع یافت میشود (مثلاً دربارۀ ابن مکرم، نک : ابوحیان، 2(1) / 35؛ ثعالبی، ثمار، 67؛ دربارۀ ابوهفّان، نک : یغموری، 219؛ ثعالبی، خاص، 126). از میان آنان گویا ظریفهگویی ابوعلی با ابوالعیناء بیشتر و مشهورتر بوده است، چنانکه ابن ندیم (ص 137، 139) و ابن خلکان (4 / 343) به آن اشاره کردهاند. مهاجات و مکاتبات این دو که زمانی از مزاح و بذلهگویی فراتر نمیرفت (حصری، جمع، 245-246؛ تنوخی، 3 / 49؛ ثعالبی، ثمار، 496؛ سیدمرتضی، 1 / 304؛ راغب، 2 / 425؛ ابن ابیالحدید، 5 / 35)، اندک اندک به خشونت و درشتی گرایید (راغب، 1 / 353). در این میان ابوعلی میکوشید تا پیوند خود را با یار دمسازش نگسلد و در نامهای مهرآمیز از او میخواهد که دست از دشنام و بدگویی بردارد (حصری، همان، 246-247)، ولی تعلل ابوالعیناء در پاسخ، ابوعلی را برانگیخت تا وی را آماج زهرآگینترین سخنان خود قرار دهد (نک : قلقشندی، 9 / 218- 219؛ صفوت، 4 / 141-145). وی همچنین با برخی دیگر از معاصران چون سعید بن حُمَید، رئیس دیوان رسائل مستعین، معاتبات و مکاتباتی داشت (مسعودی، همانجا؛ سامرائی، رسائل، 31). ابن ابی طاهر طیفور (ﻫ م) از دوستان صمیمی ابوعلی بود و هدایایی که به یکدیگر میدادند، بر گرمی دوستی آن دو میافزود (ابوهلال، «دیوان»، 223). با این حال ابن ابی طاهر در نامهای ابوعلی را به جهت دوستی با ابن مکرمِ هرزه درا نکوهیده است (صفوت، 4 / 301-305).
ابوعلی در عیاشی و هرزگی، از هیچکس و هیچچیز پروا نداشت، مثلاً بیباکانه شادمانی خود را از سپری شدن ماه رمضان و آغاز دوران هوسرانی و عربدهجویی مستانه ابراز میکند (راغب، 4 / 460؛ ثعالبی، همان، 268- 269؛ قالی، 95). وی احتمالاً به دیرهای کنار شهر نیز رفت و آمد داشته است (نک : مسعودی، 4 / 63؛ راغب، 4 / 466؛ شابشتی، 248- 249؛ سامرائی، شعراء، 2 / 304-307) و گاه در میگساری چنان زیادهروی میکرد که اختیار از کف میداد و سخنانی میگفت که مایۀ پشیمانی، شرمندگی و عذرخواهی او میشد (نک : صفوت، 4 / 145-146). با اینهمه او از برخی صفات پسندیده بیبهره نبود؛ مثلاً به راستگویی شهرت داشت (یاقوت، ادبا، 13 / 181)، بزرگمنش بود و در تنگدستی، خود و خانواده را به پارسایی فرا میخواند و حاجت نزد لئیمان نمیبرد (نک : ابوهلال، دیوان، 1 / 121؛ ابنحجر، 4 / 438). نتیجۀ این بلندهمتی آن بود که در خانۀ محقری میزیست و از اینکه باران نعمت برای او ویرانی به ارمغان میآورد، مینالید (نک : ثعالبی، خاص، همانجا، اللطائف، 95-96؛ الاعجاز، 262).
ابوعلی با اینکه به عباسیان وابسته بود، گرایشهای شیعی نیز داشت (مرزبانی، معجم، 185). در منابع متأخرتر از برخی عقاید غلوآمیز شیعی او خبر دادهاند (صفدی، نکت، 225؛ ابن حجر، همانجا)، ولی در آثار وی اندیشههایی از این قبیل به چشم نمیخورد. البته او دستپروردۀ کوفیان بود و با دشمنان سرسخت اهل بیت (ع) مانند علی بن جهم و سعید بن حمید درمیافتاد، به علویان مهر میورزید و به شفاعت اهل بیت و اصل تبرّی و تولّی ایمان داشت (نک : سامرائی، همان، 2 / 282) و یکجا تولد فرزندی از طالبیان (علویان) را حضوراً تهنیت گفته است و در سرودۀ خود از نامگذاری نوزاد به نام پیامبر اسلام (ص) و آیۀ تطهیر (احزاب / 33 / 33) سخن رانده است (ابن قتیبه، 3 / 98). از اینرو میتوان احتمال داد که این شعر به میمنت میلاد حضرت مهدی (ع) و خطاب به امام حسن عسکری (ع) سروده شده است. گویا این شهر آشوب (ص 152) با تکیه بر همین آگاهیها، ابوعلی را در زمرۀ شاعران متقی (تقیه کننده) آورده است (قس: ضیف، 416-417). با اینهمه معلوم نیست چرا یکی از طالبیان او را ناسزا گفته و ابوعلی به احترام نسب وی دم فرو بسته است (حصری، زهر، 2 / 401).
ظاهراً ابوعلی به سبب نابینایی رغبتی به سفر نداشت و اگر از سفر حج او (مسعودی، همانجا؛ قس: شابشتی، همانجا) و حضور تردیدآمیز وی در بصره (نک : ابوالفرج، 23 / 34) درگذریم، میتوان گفت که وی سراسر زندگی خود را در کوفه و سامرا گذراند. منابع دست اول اشارهای به اقامت وی در بغداد ندارند، اما برخی منابع متأخرتر به این موضوع اشاره کردهاند (صفدی، همانجا؛ زرکلی، 5 / 147).
ابوعلی بصیر در نویسندگی نیز چیرهدست بود (ابن معتز، 398) و ابن ندیم اثری با عنوان رسائل از او یاد کرده است (ص 137) که اینک تنها اندکی از آن باقی است. از اخبار و مکاتبات او با سعید بن حمید (مسعودی، 4 / 62) و محمد بن مکرم (مرزبانی، همانجا) اثری نمانده است و از مکاتباتش با ابوالعیناء (همانجا؛ ابن ندیم، 139) تنها 3 رساله باقی است. از مجموعۀ رسائل وی تنها 5 رساله و نیز شماری از پاسخها و گفتارهای کوتاه موجود است (سامرائی، شعراء، 2 / 179). موضوعات رسائل وی، اعتذار، شکر، هجا، اخوانیات و ظریفهگویی است. وی سجعپردازی را نمیپسندید، با اینهمه آثاری از این صنعت در نوشتههایش دیده میشود (صفوت، 4 / 144-145). ابن سنان خفاجی (ص 206)، ابوعلی را در ردیف نویسندگان بزرگی چون عبدالحمید، ابن مقفع و جاحظ آورده است که سجع در آثارشان به ندرت یافت میشود. بسیاری از نویسندگان کهن، هنر ابوعلی را ستودهاند (ابن معتز، مرزبانی، همانجاها).
مسعودی (همانجا) او را پس از بحتری بزرگترین شاعر زمان خود دانسته است. او در زمرۀ نوخاستگانی بود که به قطعهسرایی شهره بودند (ابنرشیق، 1 / 188). همچنین در نادرهگویی و مثلپردازی نیز دستی توانا داشت (مسعودی، همانجا). وی با تکیه بر ذوق شاعری خود و نیز احاطهای که بر شعر جاهلی و اسلامی داشت، نوآوری ابونواس مسلم بن ولید و پیروان این دو را نمیپذیرفت و گستاخانه بر ابونواس میتاخت و عالیترین نمونههای خمریات و نخجیرگانیهای او را برگرفته از سرودههای اعشی، نابغۀ ذبیانی و ابوالنجم میدانست (مرزبانی، الموشح، 255-256).
ابوعلی بیشتر به مدح و هجا و شکوی پرداخته است. بخشی از مدایح او مانند مدح مستعین و معتز تکلفآمیز و بیشور و حرارت است. مدح مستعین به اشارۀ ابنفرخانشاه و برای تشویق وی در انتصاب فرزندش عباس به ولایتعهدی است (مسعودی، 4 / 70) و مدح معتز پس از پیروزی او بر مستعین است (همو، 4 / 84) و گویا اینبار از ترس جان خود زبان به ستایش گشوده است. دستۀ دیگر از مدایح او همچون ستایش خاندان ابن خاقان همانگونه که گذشت، جانانه و پرشور است.
از ابوعلی هجویههایی نیز بر جای مانده که گزندگی آنها متفاوت است. آنجا که با هجاگوی هرزه درایی چون ابوالعیناء درافتاده، از به کار بردن زنندهترین تعابیر پروایی نداشته است (نک : راغب، 1 / 353). در هجای سیاسی اگر مهاجات او دربارۀ ابن جهم، معلی بن ایوب و ابودلف را نادیده انگاریم، بیشتر به کنایه، انتقاد و سخریه نزدیک است. هجای ابوجعفر (ظاهراً احمد بن اسرائیل، وزیر معتز) (همو، 1 / 315)، ابنسعدان عامل کوفه (علاق، 166)، سعید بن حمید (سامرائی، همان، 2 / 272-273، 279-280) و وهب بن سلیمان (ثعالبی، ثمار، 164) از این قبیل است. وی در هجو رجال طراز اول و صاحبان قدرت، شهامت و جسارت امثال ابن رومی و ابن بسام (ﻫ م م) را نداشت و تنها به عتاب و گله از حاجیان آنان میپرداخت. ابوعلی در اینباره استادانه شعر میسرود و جاحظ (2 / 45، 51، 53-57) نمونههایی از آن را در رسائل خود آورده است. دیان شعر او 50 ورق بوده (ابن ندیم، 192) که اثری از آن در دست نیست. باتوجه به اینکه ابوعلی از نوجوانی شعر میسرود و در دوران پرحادثهای میزیست، طبیعی است که اشعار فراوانی سروده باشد. با اینهمه آنچه از او بر جای مانده، اندکی بیش از 400 بیت است (سامرائی، همان، 2 / 184- 186). یونس احمد سامرائی طی مقالاتی در مجلۀ المورد و سرانجام در کتاب شعراء عباسیون از مجموعۀ آثار و شرح حال ابوعلی بصیر پژوهشی عالمانه ارائه داده است.
مآخذ
ابشیهی، محمد بن احمد، المستطرف، قاهره، 1371 ق / 1952 م؛ ابن ابی الحدید، عبدالحمید بن هبةالله، شرح نهجالبلاغة، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، 1379 ق / 1959 م؛ ابن ابی عون، ابراهیم بن محمد، التشبیهات، به کوشش محمد عبدالمعید خان، لندن، 1369 ق / 1950 م؛ ابنایدمر، محمد، الدرالفرید و بیتالقصید، به کوشش فؤادسزگین، چاپ تصویری، فرانکفورت، 1408 ق / 1988 م؛ ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، لسان المیزان، حیدرآباد دکن، 1330 ق؛ ابن خلکان، وفیات؛ ابن رشیق، حسن، العمدة، به کوشش محمد محییالدین عبدالحمید، بیروت، دارالجیل؛ ابن سنان خفاجی، عبدالله بن محمد، سرّالفصاحة، به کوشش عبدالمتعال صعیدی، قاهره، 1372 ق / 1953 م؛ ابنشجری، هبةالله بن علی، الحماسة، حیدرآباد دکن، 1345 ق؛ ابن شهر آشوب، محمد بن علی، معام العلاء، به کوشش سیدمحمدصادق آل بحرالعلوم، نجف، 1380 ق / 1961 م؛ ابن قتیبه، عبدالله بن مسلم، عیون الاخبار، بیروت، 1343 ق / 1925 م؛ ابن معتز، عبدالله، طبقات الشعراء، به کوشش عبدالستار احمد فراج، قاهره، 1375 ق / 1956 م؛ ابن ندیم، الفهرست؛ ابوحیان، توحیدی، علی بن محمد، البصائر والذخائر، به کوشش ابراهیم کیلانی، دمشق، 1385 ق / 1966 م؛ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، قاهره، وزارة الثقافة و الارشاد القومی؛ ابوهلال عسکری، حسن بن عبدالله، دیوان المعانی، به کوشش احمد سلیمان معروف، دمشق، 1984 م؛ همو، «دیوان المعانی»، همراه التحف و الهدایا، به کوشش سامی دهان، قاهره، دارالمعارف؛ بصری، صدرالدین بن ابی الفرج، الحماسة البصریة، به کوشش مختارالدین احمد، حیدرآباد دکن، 1383 ق / 1964 م؛ تنوخی، محسن بن علی، نشوار المحاضرة، به کوشش عبودشالجی، بیروت، 1392 ق / 1972 م؛ ثعالبی، عبدالملک بن محمد، الاعجاز والایجاز، بغداد، مکتبة دارالبیان؛ همو، التمثیل والمحاضرة، به کوشش عبدالفتاح محمد حلو، قاهره، 1381 ق / 1961 م؛ همو، ثمارالقلوب، قاهره، مطبعة الظاهر؛ همو، خاص الخاص، به کوشش حسن امین، بیرت، 1966 م؛ همو، اللطائف والظرائف، قاهره، 1324 ق؛ جاحظ، عمرو بن بحر، رسائل، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، 1384 ق / 1965 م؛ حصری، ابراهیم بن علی، جمع الجواهر، به کوشش علی محمد بجاوی، قاهره، 1372 ق / 1953 م؛ همو، زهرالآداب، به کوشش زکی مبارک و محمد محییالدین عبدالحمید، قاهره، 1373 ق / 1953 م؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، محاضرات الادباء، بیروت، 1961 م؛ زرکلی، اعلام؛ زمخشری، محمود بن عمر، ربیع الابرار، به کوشش سلیم نعیمی، بغداد، 1402 ق / 1982 م؛ سامرائی، یونس، رسائل سعید بن حمید، بغداد، 1971 م؛ همو، شعراء عباسیون، بیروت، 1407 ق / 1987 م؛ سیدمرتضی، علی بن حسین، الامالی، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، 1373 ق / 1954 م؛ شابشتی، علی بن محمد، الدیارات، به کوشش کوریکس عواد، بغداد، 1386 ق / 1966 م؛ صفدی، خلیل بن ایبک، نکت الهمیان، قاهره، 1329 ق / 1911 م؛ همو، الوافی، نسخۀ عکسی موجود در کتابخانۀ مرکز؛ صفوت، احمد زکی، جمهرة رسائل العرب، قاهره، 1391 ق / 1971 م؛ صولی، محمد بن یحیی، اخبار البحتری، به کوشش صالح الاشتر، دمشق، 1378 ق / 1958 م؛ ضیف، شوقی، العصرالعباسی الثانی، قاهره، 1973 م؛ علاق، حسین صبیح، الشعراء الکتاب فی العراق، بغداد، 1975 م؛ قالی بغدادی، اسماعیل بن قاسم، ذیل الامالی والنوادر، بیروت، دارالکتب العلمیة؛ قلقشندی، احمد بن علی، صبح الاعشی، قاهره، 1383 ق / 1963 م؛ مبرد، محمد بن یزید، الکامل، به کوشش محمد احمد دالی، بیروت، 1406 ق / 1986 م؛ مرزبانی، محمد بن عمران، معجم الشعراء، به کوشش عبدالستار احمد فراج، قاهره، 1379 ق / 1960 م؛ همو، الموشح، به کوشش محبالدین خطیب، قاهره، 1385 ق؛ مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، بیروت، 1385 ق / 1966 م؛ نویری، احمد بن عبدالوهاب، نهایة الارب، قاهره، وزارة الثقافة والارشاد القومی؛ یاقوت، ادبا؛ همو، بلدان؛ یغموری، یوسف بن احمد، نورالقبس، مختصر المقتبس محمد بن عمران مرزبانی، به کوشش رودلف زلهایم، بیروت، 1384 ق / 1964 م.